رشد و بهبود رابطه دوستی dostankhob.com

آموزش پیدا کردن و شروع رابطه دوستی،بهبود و ارتقا رابطه و اصول و قواعد روابط را در سایت دوستان خوب دات کام(dostankhob.com) داشته باشید.

رشد و بهبود رابطه دوستی dostankhob.com

آموزش پیدا کردن و شروع رابطه دوستی،بهبود و ارتقا رابطه و اصول و قواعد روابط را در سایت دوستان خوب دات کام(dostankhob.com) داشته باشید.

۱۲ راز موفقیت از دیدگاه برایان تریسی

موفقیت موضوعی است که دغدغه بسیاری از ماست و ما همواره دوست داریم فرد موفقی باشیم. در این مقاله می‌خواهیم 12 رمز موفقیت را از دیدگاه آقای برایان تریسی را بررسی کنیم. آقای برایان تریسی در حوزه خود فرد بسیار موفقی است و قطعا ما هم می‌توانیم از او الگو برداری کنیم. اگر دوست داشته باشید می‌توانید از آدرس زیر٬ سایت آقای برایان تریسی را مشاهده کنید.

سایت آقای برایان تریسی: www.briantracy.com

این مقاله٬ مقاله کاملی در مورد موفقیت است و نکات ساده‌ای در آن گفته شده است که قطعا اگر ما هم این نکات را عملی کنیم٬ در دسته‌ی افراد موفق قرار خواهیم گرفت.

بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که این مقاله را به صورت کامل بخوانیم و موارد آن را در ذهن بسپاریم و یک برنامه‌ی عملی برای آن‌ها بچینیم.

همانطور که گفتیم٬ این مقاله از کتاب آقای برایان تریسی گرفته شده است و خیلی از افراد هستند که مطالب و محتواهای آقای برایان تریسی را قبول ندارند و می‌گویند که او کتاب‌های بدون محتوایی دارد اما باید بگویم که او واقعا در حوزه‌ی خود فرد موفقی است و به طور مثال یکی از نکاتی که آقای برایان تریسی در کتاب‌های خود بر آن تاکید زیادی دارد٬ مدیریت زمان است که من از افراد موفق بسیار زیادی همین مطلب را شنیدم. اگر شما خودتان هم روی این موضوع فکر کنید٬ متوجه می‌شوید که برای موفقیت٬ نکته‌ی بسیار مهمی است. همین موضوع تا حدی در این مقاله بررسی شده است و خود من نتیجه‌های بسیار زیادی از عملی کردن همین نکته ساده گرفتم.

در همین ابتدای کار از شما دوست عزیز که زمان می‌گذارید و این مطلب را مطالعه می‌کنید٬ تشکر می‌کنم و از شما خواهش می‌کنم که نظرتان را در مورد این موضوع برای ما بنویسید و اگر قبلا این نکات را در زندگی خودتان٬ عملی کرده‌اید و به نتیجه رسیده‌اید٬ برایمان تجربه‌ی خودتان را بنویسید تا برای ما و بقیه دوستان٬ انگیزه ایجاد شود. بهتر است به سرا‌غ نکات و رموز موفقیت آقای برایان تریسی برویم.

 

 

١. زندگی متعادلی ایجاد کنید

زندگی متعادلی ایجاد کنید

به گفته ی یکی از روانشناسان٬ بالغ بر ۸۵ درصد از نشاط شما در زندگی از روابط شخصی شما نشأت می گیرد. تعاملات شما با افرادی که به آنها تعلق خاطر دارید و نیز وقتی که با آنها می گذرانید مهمترین منبع شادی، نشاط و رضایتی است که روزانه در جستجوی آن هستید.

جای تأسف است که برخی افراد از آن چه در حقیقت مهم است غافل شده و به بیراهه می روند. آنان از روابط خود، یعنی مهمترین منبع شادی و نشاطشان، می گذرند تا در حرفه ی خود به موفقیت برسند. اما شغل هر فرد، در بهترین حالت آن، تنها یک منبع جزیی آن هم گذرا از شادی و نشاطی است که وی در جستجوی آن است. نمی توان پاسخ جامع و کاملی به این پرسش داد که چگونه در زندگی هایمان به تعادل دست یابیم اما چند ایده وجود دارند که قادرند به شما کمک کنند که چگونه در زمینه های پر اهمیت تر زندگیتان حضور پررنگ تر، دستاورد بیشتر، و عملکرد بهتری داشته باشید.

اغلب این ایده ها مستلزم ایجاد تغییرات و اصلاحاتی در شیوه ی تفکر شما و نیز نحوه ی بهره مندیتان از زمان می باشد، اما به زحمتش می ارزد.

یونانیان باستان دو پند بسیار معروف را همواره مدنظر داشتند:

  • خودت را بشناس
  • میانه روی در همه حال

 

خودت را بشناس

تلفیق این دو پند نقطه ی شروع خوبی جهت رسیدن به تعادل مطلوب و در نتیجه رسیدن به موفقیت است. در مورد خودشناسی یا کسب شناخت از خود لازم است به صورت جدی به آنچه در زندگی واقعا برایتان حائز اهمیت است بیاندیشید. تمامی انتخاب ها٬ معاملات و کارهایتان از ارزش های شما حاصل می گردند.

پس تنها در صورتی که ارزش ها و فعالیت هایتان هم سو باشند احساس نشاط کرده و از خود راضی هستید. لذا، خودشناسی به مفهوم آگاهی از آن چه حقیقتا برای آن ارزش قائلید و اطلاع کامل از آن چه برای شما حائز اهمیت است می باشد.

فردی که می‌خواهد به موفقیت برسد، پیش از آن که به تردید بیفتد راه درست را انتخاب می کند. انسان پیشرفته، زندگی خویش را به گونه ای ترتیب می دهد که همواره اطمینان حاصل نماید که تمام اعمالش همسوی ارزش های حقیقی اش می باشند. بهتر است که شما زندگی خود را بر مبنای خودتان ترتیب دهید، نه اینکه خود را براساس ضرورت های دنیای بیرونتان تغییر دهید.

 

میانه‌روی در همه حال

نقل قول دوم، یعنی «میانه روی در همه حال»، دستور مهم و معجزه گر دیگری در جهت نیل به یک زندگی موفقیت بار به شما می رود. اما در عین حال، لازم است بدانید که کسب موفقیت در هر زمینه‌ای تنها با میانه روی در آن زمینه میسر نمی گردد.

زمانی پیتر دراکر چنین نوشت: «هر جا که کاری را تمام شده و کامل یافتید، فردی را با یک هدف مشخص و عزمی جزم خواهید یافت».

طی سالهای متمادی، با دهها هزار زن و مردی که زمان زیادی را صرف دستیابی به تعادل در زندگی خویش کرده اند، سروکار داشته ام. در نهایت دریافتم که فرمول ساده ای برای آن وجود دارد؛ ساده از آن جهت که توضیح آن آسان است، اما اجرای آن در زندگی به انضباط فردی و استمرار نیازمند است. این فرمول بر محور مفهوم مدیریت زمان، یا آن چه شما از آن به مدیریت زندگی یاد می کنید، می چرخد.

در واقع، مدیریت زمان نوعی مدیریت فردی است که طی آن شما ۲۴ ساعت شبانه روز خود را به نحوی زمانبندی می کنید که بیشترین بازده ممکن، نشاط و رضایت را برایتان حاصل نماید.

به یاد داشته باشید که برای موفقیت باید به یک فرد مصمم با عزمی جزم تبدیل شوید.

 

جهت ایجاد تعادل مناسب میان کار و نیازهای خانواده ی خود حتما نباید یک اَبر مرد یا اَبر زن باشید؛ لازم است هشیارتر باشید، طراح بهتری باشید، از زمانتان استفاده ی مؤثرتری ببرید و همواره به روش هایی فکر کنید که از هر دو جهت کیفیت زندگی شما را ارتقا می دهند.

یادتان باشد که ایجاد تعادل٬ یکی از رموز موفقیت است.

 

 

۲. عزت نفس نقش موثری در موفقیت دارد

عزت نفس نقش موثری در موفقیت دارد

بدون شک، عزت نفس شما مهمترین بخش شخصیت شما را تشکیل می دهد. عزت نفس شما بر عملکرد شما در اغلب فعالیت هایتان مقدم بوده و آن را پیش بینی می نماید. این فاکتور، منبع انرژی شخصیت شما را تشکیل میدهد و میزان عزت نفس و خودباوری تان تعیین کننده‌ی سطح شور، نشاط، اشتیاق و جاذبه ی فردی شماست. افرادی که عزت نفس بالایی دارند در تمامی بخش های زندگی خود مثبت اندیش تر، دوست داشتنی تر و مؤثرترند و مسلما کسی که این ویژگی‌ها را پیدا می‌کند به موفقیت نزدیک‌تر می‌شود.

شاید بهترین تعریفی که می توان از عزت نفس داد به این صورت است: «میزان احترام و ارزش گذاری شما برای خودتان به عنوان یک فرد مهم و ارزشمند».

کسانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، احساس خوب و فوق العاده ای نسبت به خود و زندگیشان دارند. وقتی واقعا به خود باور داشته باشید، سعی می کنید به بهترین فرد ممکن تبدیل شوید و چنین فردی لایق دستیابی به موفقیت است.

 

من به فرمول ساده ای دسته یافته ام که به کمک آن می‌توانید به بهترین نحو٬ عزت نفس خود را افزایش دهید. این فرمول از ۶ مؤلفه اصلی تشکیل شده است، این ۶ مؤلفه عبارتند از:

 

  1. اهداف
  2. استانداردها
  3. تجارب موفقیت انگیز
  4. مقایسه خود با دیگران
  5. قدردانی از موفقیت های شما
  6. جوایز

حال بیایید هریک را به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم:

 

اهداف

اینکه تا چه اندازه خود را دوست دارید و برای خود ارزش قائلید٬ مستقیما از اهداف شما تأثیر می گیرند. همین که اهداف بزرگ و چالش برانگیزی را برای خود برگزینید و طرح های عملیاتی مکتوب برای رسیدن به آنها بریزید، خود به خود عزت نفس شما را بالا برده و احساس بهتری از خودتان به شما می بخشد. بسیار مهم است که برای هر بخش از زندگیتان اهداف مهمی را وضع نموده و همواره به سمت آنها حرکت نمایید. افرادی که خواهان موفقیت هستند٬ برای زندگی خود هدف دارند٬ این موضوع را به خاطر بسپارید.

 

استانداردها

دومین مؤلفه ایجاد عزت نفس، پیش رو داشتن استانداردها و ارزش های روشنی است که به آنها پایبند هستید. زنان و مردانی که عزت نفس بالایی دارند، باورهای روشنی دارند. هر چه ارزش ها و ایده آل هایتان والاتر باشند، و هر چه به همسو کردن زندگی خود با آن ارزش ها و ایده آل ها متعهد باشید، بیشتر خود را دوست داشته و برای خود ارزش قائلید، و عزت نفستان نیز بالاتر خواهد رفت و در نتیجه به موفقیت نزدیک‌تر خواهید شد.

عزت نفس پایدار تنها زمانی حاصل می گردد که اهداف و ارزش هایتان همخوانی داشته باشند، مثل دستی که در یک دستکش جا می گیرد. بیشترین استرسی که مردم تجربه می کنند در اثر باور به یک موضوع و تلاش جهت انجام موضوعی دیگر٬ پدید می آید. یعنی برای مثال شما باور به کمک کردن به دیگران دارید اما تمرکز شما روی فعالیت‌های شخصی‌تان است.

اما زمانی که اهداف و ارزش هایتان با یکدیگر در توازن باشند، موج عظیمی از انرژی و حس خوب بودن را در خود می یابید، این جاست که واقعا شروع به پیشرفت و موفقیت می کنید.

 

تجارب موفقیت انگیز

سومین فاکتور ایجاد عزت نفس در دست داشتن تجارب موفقیت انگیز است، پس از اینکه اهداف و استانداردهای خود را تعیین نمودید، لازم است که آنها را درجه بندی نمایید، به این ترتیب می توانید به موفقیت های کوچک و بزرگ خود در زمینه ی کارتان نمره بدهید. خود عمل تعیین هدف، تقسیم آن به بخش های کوچکتر، و سپس تکمیل آن بخشها به شما حس برنده بودن داده و عزت نفستان را بالا می برد. اما از یاد نبرید که هرگز نمی توانید به هدفی برسید که آن را نمی بینید (اهداف خیلی دوریا خیلی نزدیک).

بیایید در نظر بگیریم که شما این هدف را برای خود در نظر گرفته‌اید که میزان معینی فروش داشته و درآمد معینی را در سال به دست آورید. اگر این هدف را به اهداف هفتگی و ماهانه تقسیم نمایید و سپس به اولین هدف خود برسید٬ احساس بسیار خوبی از خود به دست می‌آورید. هر گاه به هدف کوچکی برسید٬ عزت نفس و توانایی شما افزایش می‌یابد و یک قدم به موفقیت نزدیک‌تر می‌شوید.

 

برای اینکه عزت نفس خود را بالا ببرید باید تجارب موفقیت آمیز خود را بالا ببرید و همواره باید آن‌ها را از ذهن خود بگذرانید.

 

مقایسه خود با دیگران

چهارمین مؤلفه ایجاد عزت نفس، مقایسه ی خود با دیگران است. لئون فستینگر از دانشگاه هاروارد به این نتیجه رسید که ما آدمها وقتی می خواهیم عملکرد خود را ارزیابی کنیم، خود را با افرادی که می شناسیم مقایسه می کنیم نه استانداردهای مجازی.

افراد موفق همواره خود را با افراد موفق مقایسه می کنند. به آنها فکر می کنند، درباره ی آنها مطالعه می کنند و عملکرد آنها را مورد بررسی قرار میدهند، سپس به شکلی عمل می کنند که همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشند. آن‌ها همیشه سطح موفقیتِ افرادی که در سطح خود هستند را می‌سنجند و از آن‌ها ایده می‌گیرند.

سرانجام، افراد موفق به جایی می رسند که تنها با خودشان و موفقیت‌های قبلی‌ خود رقابت می کنند. اما این زمانی محقق می شود که به بالاترین نقطه ها رسیده اند و بسیاری از رقبا را پشت سر جا گذاشته اند!

 

قدردانی از موفقیت های شما

قدردانی از موفقیت های شما از سوی افراد مورد احترامتان مؤلفه بعدی ایجاد عزت نفس است. برای اینکه حس فوق العاده ای نسبت به خودتان داشته باشید، نیاز دارید افرادی که با شما در رابطه هستند مانند رئیس‌تان٬ همسرتان و همکاران‌‌تان برای کار شما ارزش قائل شوند و از شما قدردانی کنند. هرگاه برای هریک از موفقیت های خود، از سوی کسی که نظرش برای شما حائز اهمیت بالایی است، مورد ستایش و قدردانی قرار گیرید، عزت نفستان افزایش یافته، و همچنین شور و اشتیاق شما برای باز هم بهتر کار کردن بیشتر می شود.

 

جوایز

جوایزی که با موفقیت هایتان در تناسب باشند، آخرین فاکتور ایجاد عزت نفس به شمار می روند. در صورتی هم که موقعیت فعلی شما هیچ جایزه ی ملموس یا غیر ملموسی برایتان ندارد، باید خودتان جوایزی را برای خودتان در نظر بگیرید. این موضوع به شدت در عزت نفس شما تاثیر دارد.

 

 

 

۳. به دیگران اعتماد به نفس بدهید

موفقیت - به دیگران اعتماد به نفس بدهید

اگر یاد بگیرید که چگونه به مردم اعتماد به نفس بدهید، چگونه آنها را برانگیخته و به ذوق آورید، در عوض آنها نیز مایل خواهند شد که در رسیدن به اهدافتان، در هر کاری که می کنید، به شما کمک نمایند.

 

سه دسته از مردم هستند که لازم است به طور منظم به آنها اعتماد به نفس بدهید. این سه دسته عبارتند از:

 

  • اول از همه، نزدیکترین افراد به شما: خانواده، دوستان، همسر و فرزندان.
  • دومین دسته روابط کاری شما را در بر می گیرد: کارمندان شما، هم رده های شما، هم ترازهای شما، همکارانتان، و حتی رئیستان.
  • سومین دسته سایر افرادی را در بر می گیرد که در زندگی روزانه با آنها در ارتباط هستید: مشتریان شما، تأمین کنندگانتان، بانکداران تان، و نیز افرادی که در فروشگاه ها، رستوران ها، هواپیماها، هتل ها و سایر مکان ها با آنها در ارتباط هستید.

 

اعتماد به نفس دادن یعنی جرأت دادن به دیگران. اولین گام در اعتماد به نفس دادن به افراد، اجتناب از سلب اعتماد به نفس از آنان با کاهش انرژی و اشتیاقشان برای آن چه انجام می دهند، است. در پایین ۳ کاری که می‌توانید انجام دهید که سطح اعتماد به نفس خود را بالا ببرید٬ گفته‌ام. از این ۳ روش حتما در زندگی خود استفاده کنید.

 

تشکر کردن

شاید ساده ترین راهی که می توانید به یک فرد حس خوبی از خودش بدهید این است که به صورت مکرر از دیگران تشکر کنید حتی به خاطر کارهای بسیار کوچک. در هر وضعیتی بگویید «متشکرم». از همسرتان به خاطر تمام کارهایی که برایتان انجام میدهد تشکر کنید. از فرزندانتان بابت همکاری و حمایتشان در تمامی کارهایی که در اطراف خانه انجام می دهند٬ تشکر کنید. از کوچکترین لطف های دوستانتان تشکر کنید.

 

تحسین کردن

دومین راه برای اینکه به مردم حس مهم بودن داده، عزت نفسشان را بالا برده و حس اعتماد به نفس و انرژی را به آنها القا می‌نماید، تحسین کردن  آن‌هاست. نتایج تست های روانشناسی حاکی از آن است که، وقتی کودکان مورد تشویق دیگران قرار می‌گیرند، سطح انرژی آنها بالا رفته، ضربان قلب و سرعت تنفسشان افزایش یافته، و در کل احساس بهتری از خود پیدا می کنند.

یک قانون روانشناسی دوطرفه هست که می گوید: اگر به من حس خوبی از خودم بدهی، راهی پیدا خواهم کرد که حس خوبی از خودت پیدا کنی».

 

حس مهم بودن

سومین راه اعتماد به نفس دادن به مردم، ایجاد عزت نفس در آنها و دادن حس مهم بودن به آنها این است که وقتی صحبت می کنند با تمام وجود و تمرکز کامل به آنها گوش کنی. اکثریت قریب به اتفاق مردم همواره نهایت سعی خود را می کنند که مردم را وادارند به صحبت آنها گوش دهند، به همین دلیل حوصله ی گوش کردن به حرفهای دیگران را ندارند. اما شما نباید این رویه را در پیش بگیرید.

 

در زندگی همیشه فقط یک انتخاب دارید. یا خودتان به تنهایی همه ی کار را به عهده بگیرید و یا از دیگران خواهش کنید تا با انجام بخشی از کار به شما کمک نمایند. برای اینکه بتوانید به موفقیت دست یابید٬ باید از تخصص و کمک دیگران استفاده کنید. این موضوع یکی از رموز موفقیت است که اکثر افرادی که موفقیت‌های بزرگ رسیده‌اند٬ از آن کمک گرفته‌اند.

 

 

۴. همه ما فروشنده هستیم

همه ما فروشنده هستیم

گاه از شرکت کنندگان در سمینارهایم می پرسم٬ چند نفر از شما در کار فروشندگی هستید؟

نحوه ی پاسخگویی افراد به این سوال جالب توجه است. همیشه اول تعداد انگشت شماری دست خود را بالا می برند، اما بعد کم کم دست های دیگری هم بالا می رود، بعدهم چند دست دیگر، تا اینکه خیلی زود می بینی که حدودا دست نیمی از جمعیت بالاست؛ هر چند برخی در زمینه هایی چون مدیریت، سرپرستی و نظارت، امور مالی و حسابداری مشغول به کارند. سپس تبسمی کرده و مجددا می پرسم: «حالا بگویید چند نفر از شما واقعا در کار فروشندگی هستید؟»  در این زمان، کما بیش تمام افراد حاضر در جلسه دست خود را بالا می برند. همه ما به تجسم این واقعیت که تمام ما٬ هر روز در کار فروشندگی هستیم٬ لبخند می زنیم اما این یک حقیقت بزرگ است.

دقیقا از همان صبح که از خواب بیدار می شوید تا آخرشب که به رختخواب می روید در حال مذاکره، چانه زنی، تشویق و ترغیب هستید، تا بلکه بتوانید مردم را وادار به همکاری نموده و از آنها بخواهید کاری را انجام دهند.

تمام مدیران ارشد فروشندگان قابلی هستند، تمام والدین موفق فروشندگان فوق العاده ای هستند، تمام کارمندان عالی رتبه با بهره گیری از تکنیکهای فروشندگی، همکاران و رئیس‌های خود را به همکاری جهت انجام کارهایشان را می دارند. در کل هر کس که در بخشی از ارتباطات با دیگران٬ فرد موثری است٬ در همان بخش فروشنده‌ی فوق‌العاده‌ای است.

متاسفانه دید بدی در مورد حرفه‌ی فروشندگی شکل گرفته است. بسیاری از افراد چنین حس می کنند که فروشندگی فعالیت سطح پایینی بوده اما اصلا چنین نیست.

می توان گفت که تقریبا هیچ دانشگاهی به نام «دانشکده ی فروشندگی» وجود ندارد، این در حالیست که چیزی در حدود ۱۵ میلیون آمریکایی٬ زندگی خود را از طریق فروش چیزی به کسی می گذرانند.

همه ما همیشه در حال فروش افکار٬ ایده‌ها و احساسات خود هستیم٬ پس این موضوع را خوب یاد بگیرید و مهارت فروشندگی خود را بالا ببرید. در پاراگراف پایین دو نکته کوچک در رابطه با فروشندگی را برای شما گفتم٬ می‌توانید از آن‌ها کمک بگیرید.

 

  • اصلی به نام « آنالیز شکاف » مبنای تمام تلاش ها جهت یک فروش موفق را تشکیل می دهد. آنالیز شکاف، یعنی ارائه تعریفی روشن از فایده ی ایده، محصول یا خدمات شما برای یک شخص خاص و سپس اثبات گفته های خود به طریقی کاملا فشرده و مجاب کننده.

 

  • معمولا مردم به هنگام خرید٬ احساس آینده خود را بعد از استفاده آن محصول یا خدمت پیش بینی می کنند. در حقیقت مبنای تصمیم گیری آنها این است که آیا این حس برایشان به صرفه تر است یا پولی که قرار است از سر آن بگذرند.

 

نکته ی اعجاب انگیزی که در مورد فروشندگی وجود دارد این است که فروشندگی٬ یک مهارت آموختنی به حساب می آید. مهم نیست که امروز مهارت فروشندگی شما در چه حد است، با تمرین مداوم، می توانید بهتر و مجاب کننده تر شوید. و هر چه در فروشندگی مؤثرتر عمل نمایید، در سایر زمینه های زندگی خود نیز موفق تر خواهید بود. به هر حال شما برای اینکه به موفقیت برسید٬ باید در این مهارت٬ استاد شوید.

 

 

۵. برای موفقیت٬ خودتان را مطرح کنید

برای موفقیت٬ خودتان را مطرح کنید

آیا تا به حال متوجه شده اید که برخی از کارگران بیشتر ارتقا گرفته و دستمزد بیشتری نسبت به هم سطح های خود دریافت می کنند، حتی با وجود اینکه چندان هم از مهارت و تواناییهای هم پایه های خود برخوردار نیستند؟ این منصفانه نیست. چرا باید برخی افراد این قدر پیشرفت کنند، حال آن که کسانی که در ظاهر سختکوش تر از آنها هستند، و حتی ساعت های بیشتری هم کار می کنند، به هنگام اهدای ترفیع یا سایر پاداش های همراه آن، از بقیه جا بمانند؟

حقیقت آن است که برای کسب یک موفقیت بزرگ، تنها خوب کار کردن کافی نیست، بلکه باید دریافت خوبی از کاری که می کنید وجود داشته باشند.

خوشبختانه راه های زیادی وجود دارد که از طریق آنها میتوانید خود را بیش از پیش مطرح نموده و سرعت موفقیت  در شغلتان را٬ افزایش دهید. نقطه ی آغاز مطرح شدن، افزایش کفایت است. دقت کنید که چه بخش هایی از کارتان بیشترین اهمیت را برای رئیس یا شرکتتان داراست و سپس مصمم شوید که در آن زمینه ها٬ خیلی ماهر شوید.

باید در کاری که انجام میدهید خیلی با صلاحیت ظاهر شوید، آینده ی شما به آن بستگی دارد. این موضوع به تنهایی و با سرعتی بیش از آن که فکرش را بکنید شما را در معرض توجه دیگران قرار میدهد. نتیجه‌ای که از یک عملکرد عالی می‌گیرید فرصت هایی را جهت رسیدن به موفقیت های بیشتر را دارد.

متبحر شدن در کارتان را باید سرلوحه ی استراتژی خود جهت بیشتر مطرح شدن و پیشرفت سریع در کارتان قرار دهید.

 

به طور خلاصه، در اینجا به ۵ نکته ی کلیدی جهت بیشتر مطرح شدن شما، در نتیجه موفقیت بیشترتان در کار، با سرعت بیشتر، اشاره شده است:

۱. در کارهای جمعی که برای آنها استخدام شده اید، برترین باشید. برتری در شغل انتخابیتان٬ مهمترین قدم در رسیدن به مقام های بالاتر و دستمزد بهتر به حساب می آید.

۲.  نگاه، عمل و پوششتان را به فراخور شغلت دهید. در مورد سبکها و مدها، رنگ ها و بافتها اطلاعات کسب کنید. مانند افراد رده بالای شرکتتان لباس بپوشید. هیچ چیز را دست کم نگیرید.

٣. ارتباطات خود را، چه در داخل و چه در خارج از شرکت، توسعه دهید. همواره به دنبال فرصتی باشید که به دیگران کمک کنید تا آن‌ها هم به خاطر جبران آن به شما کمک کنند. اغلب افرادی که به موفقیت رسیده‌اند٬ روابط بسیار خوبی با دیگران داشته‌اند. این موضوع را به خاطر بسپارید.

۴. برای افزایش مهارت های خود در دوره های فوق برنامه شرکت کنید و اطمینان حاصل کنید که همه در جریان باشند. حتما برای آموزش دیدن خود زمان و پول هزینه کنید.

۵. مثبت اندیش، با نشاط و مفید باشید. کسی باشید که دیگران برای پیشرفت شما را الگو قرار دهند. با دیگران دوستانه و صبور رفتار کنید و همیشه حرف خوبی برای گفتن به همکارانتان داشته باشید. ما همیشه باید این موضوع را بدانیم که یکی از خوصوصیات افرادی که به موفقیت رسیده‌اند٬ مثبت اندیشی است.

 

در تحلیل نهایی، صرف وقت برای برترین انسان شدن بیش از هر چیز دیگر به مطرح شدن شما و افزایش شانس هایتان برای پیشرفت کمک خواهد کرد. و این کاریست که اگر بخواهید میتوانید آن را انجام دهید.

 

 

۶. سطح انرژی خود را بالا ببرید

سطح انرژی خود را بالا ببرید

یکی از رمزهای موفقیت بالا نگه داشتن سطح انرژی است. یعنی برای اینکه شما به موفقیت برسید نیاز است که همواره سطح انرژی خود را بالا ببرید و کاری کنید که کمترین اُفت انرژی را داشته باشید.

در اینجا به ۶ کلید ایجاد و حفظ سطح بالای انرژی و نشاط اشاره شده است:

وزن مناسب:

داشتن اضافه وزن مانند حمل یک کوله پشتی پر بر پشتتان در حال صعود است. وزن اضافه شما را خسته می نماید و بر قلب، ریه ها و ماهیچه هایتان فشار می آورد.

 

رژیم غذایی مناسب:

غذاهایی که می‌خورید تأثیرات زیادی بر سطح انرژی شما در طول روز دارند. ایجاد تغییراتی در رژیم غذایی‌تان حس شادابی، سرزندگی، هشیاری و سرشار از نشاط به شما می‌بخشد که حتی تصور آن را هم نمی‌توانید بکنید.

 

تمرینات ورزشی مناسب:

هر چه تمرینات ورزشی مناسب‌تری داشته باشید، انرژی بیشتری، احساس بهتر، و عمر طولانی‌تری خواهید داشت. تمرینات منظم به هضم شما کمک کرده، ساعت‌های خوابتان را کاهش داده و سرزندگی شما را در زمینه‌های جسمی، روحی و عاطفی افزایش می‌بخشد.

 

استراحت و تفریح کافی:

شما به‌طور متوسط شبانه به 7 یا 8 ساعت خواب مفید نیاز دارید. برخی از مردم با کمتر از این میزان هم کار می‌آیند. اما درهرحال باید برنامه‌ی بعدازظهرهای خود را آن‌چنان بچینید که «زود بخوابید و زود هم بیدار شوید».

به یاد داشته باشید که طبیعت در همه‌چیز تعادل دارد. اگر در طول روز فعالیت سختی را در پیش دارید، لازم است اوقاتی از بعدازظهر و آخر هفته را به استراحت اختصاص دهید. هر چه تعادل بیشتری میان کار و تفریحتان ایجاد نمایید، انرژی بیشتری داشته و بازدهی‌تان بالاتر خواهد رفت.

 

تنفس کافی:

منظور از تنفس کافی همان تنفس صحیح، یعنی تنفس عمیق است که طی آن ظرف ۱۰ شماره هوا را به درون ریه‌هایتان داده، تا ۱۰ شماره آن را نگاه داشته، و ظرف ۱۰ شماره آن را تخلیه می‌نمایید. اگر این کار را دو تا سه بار در هفته، هر بار ۱۰-۷ بار، انجام دهید، از اینکه تا چه حد احساس سرزندگی و آرامش می‌کنید تعجب خواهید نمود.

 

نگرش مطلوب:

به نظر می‌رسد نگرش روانی مثبت ارتباط تنگاتنگی با موفقیت و کامیابی در تمام زمینه‌های زندگی داشته باشد. هر چه خوش‌بین‌تر باشید انرژی بیشتری هم خواهید داشت. هر چه خوش‌بین‌تر باشید بانشاط‌تر خواهید بود. هرچه مثبت‌تر باشید، افراد و موقعیت‌هایی که در زندگی با آن‌ها مواجه هستید نیز مثبت‌تر خواهند بود. هرچه مثبت اندیش تر باشید، جلب همکاری دیگران برایتان ساده‌تر خواهد بود و درنهایت هرچه مثبت اندیش تر باشید، عملکرد مؤثرتری نیز خواهید داشت.

یک خوش‌بین همیشگی باشید٬ سرزنده و مثبت اندیش باشید٬ همواره مفید و حمایتگر باشید و منبع الهام و دلگرمی باشید. از آن دسته افرادی باشید که همه درصدد ملاقات یا صحبت با آن‌ها هستند. هر موقعیتی حاصل صدها یا شاید هزاران تلاش کوچک است که شاید حتی به چشم کسی نیاید. این تلاش‌ها، فداکاری‌ها و برنامه‌های کوچک، همه جمع می‌شوند تا از شما یک انسان فوق‌العاده بسازند.

 

 

۷. مدیریت و انگیزش بالایی در خود ایجاد کنید

مدیریت و انگیزش بالایی در خود ایجاد کنید

یکی دیگر از موضوعاتی که به موفقیت شما کمک بسیار زیادی می‌کند٬ مدیریت و انگیزش است که در این قسمت دیدگاه‌های جالبی در این رابطه به شما می‌دهم که در موفقیت شما تأثیر بسیار زیادی می‌گذارد.

 

معروف است که «مدیریت، عملکرد شما را نمی‌رساند، شخصیت شما را می‌رساند». هرچند، این جمله تنها تا حدی درست است. مدیرت تا حد زیادی به شخصیت شما برمی‌گردد، اما چندان از عمل شما جدا نیست. شخصیت شما انسان درونی شما را به تصویر می‌کشد و عمل شما، انسان بیرونی‌تان را، هردوی این عوامل در جهت رسیدن به حداکثر تأثیرگذاری به یکدیگر وابسته‌اند. نقطه‌ی آغاز مدیریت انگیزشی این است که خود را همچون یک نمونه‌ی نقش، همچون یک الگو برای سایرین فرض کنید. خود را مانند فردی ببینید که استانداردهایی را وضع کرده و طبق آن‌ها زندگی می‌کند.

یکی از مشخصه‌های مدیران این است که آن‌ها استانداردهای بالایی از مسئولیت‌پذیری برای خود و رفتارشان وضع می‌کند. آن‌ها بر این باورند که دیگران به آن‌ها نگاه می‌کنند و استانداردهای خود را بر اساس رفتار آن‌ها وضع می‌کنند.

به‌جای اینکه تلاش کنید مردم را به تقلید از خود وادارید، تمام توان خود را به کار ببندید تا به‌گونه‌ای زندگی کنید که دیگران بخواهند، بدون گفتن حتی یک کلمه، مانند شما شوند. این یعنی مدیریت دیگران با ایجاد انگیزه که امری بسیار مهم در موفقیت است.

به گفته‌ی کنفوسیوس: «کسی که رئیس می‌شود باید خدمتکار همه باشد». کسی که خود را خدمتکار دیگران دانسته، و از هیچ تلاشی برای کمک به دیگران در راستای انجام وظایفشان دریغ نمی‌ورزد، بالاترین حد مدیریت خدمت را به نمایش می‌گذارد .بهترین راه انگیزش دیگران این است که خودتان برانگیخته باشید.

مدیریت فردی و انگیزشی تا حد زیادی مثل هم هستند. برای مدیریت دیگران باید اول خودتان را مدیریت کنید. به خاطر اینکه برای دیگران و در نقش خود الگو باشید، باید اول برای خودتان برترین فرد باشید. شما با یک بینش وسیع به خود انگیزه می‌دهید، و تا زمانی که تدریجاً و مدام به سمت تحقق آن حرکت می‌کنید، می‌توانید به دیگران نیز انگیزه بخشیده و ترغیبشان نمایید.

 

کار اصلی شما اعمال کنترل کامل بر پیشرفت فردی‌تان و تبدیل‌شدن به یک مدیر در تمام زمینه‌های زندگی است. بدون شک در این راه به حدی تلاش خواهید کرد که دیگر جای تلاش نداشته و آرزویی بالاتر از این در ذهنتان نگنجد.

 

 

۸. تک‌تک لحظه‌ها را غنیمت بدانید

رازهای موفقیت - تک‌تک لحظه‌ها را غنیمت بدانید

صدها ساعت و هزاران دلار را در راه پیشرفت فردی‌تان پس‌انداز نمایید!

ذهن شما گران‌بهاترین دارایی شماست. برای افزایش کیفیت تفکرتان باید دائماً کارکنید. یکی از بهترین روش‌های کار تبدیل زمان رانندگی به زمان یادگیری است. در اتومبیلتان به نوارهای صوتی آموزشی گوش کنید. بر اساس مؤسسه‌ی اتومبیل آمریکا، یک راننده‌ی معمولی در آمریکا سالانه نوزده هزار الی چهل هزار کیلومتر رانندگی می‌کند که درمجموع سالانه پانصد الی هزار ساعت از وقت او را می‌گیرد!

این یک فرصت بسیار عالی است. شما برای موفقیت خود باید از این زمان‌ها بهترین استفاده را ببرید.

 

“زمان سفر خود را به زمان یادگیری تبدیل کنید!”

 

اگر هیچ کاری نکنید و فقط زمان سفر خود را به زمان یادگیری تبدیل کنید، همین تصمیم به‌تنهایی می‌تواند شما را به یکی از باسوادترین مردم نسل خود تبدیل نماید.

به یاد داشته باشید که یادگیری مداوم، کمترین لازمه‌ی موفقیت در هر زمینه‌ای به شمار می‌رود. در اینجا به ۲ نکته اشاره‌شده است که با بهره‌گیری از آن‌ها می‌توانید خیلی سریع این ایده‌ها را در کار و زندگی‌تان به کار ببندید.

 

  • اول از همه، یک برنامه صوتی بخرید که به شما کمک کند تا امروز شادتر و مفیدتر باشید. فوراً شروع به گوش کردن آن کنید. هیچ‌گاه در اتومبیل خود گوش کردن به موسیقی را انتخاب ننماید، درحالی‌که می‌توانید زمان رانندگی خود را به زمان یادگیری تبدیل نمایید.

 

  • دوم، در جستجوی سمینارها و برنامه‌های آموزشی ارائه‌شده توسط متخصصان حرفه‌ی خود باشید. سعی کنید در ردیف‌های جلویی یک صندلی پیدا کند، یادداشت بردارید، و فوراً بهترین ایده‌هایی که یاد می‌گیرید را به کار ببندید.

 

 

۹. برای موفقیت باید تا می‌توانید تغییرات ایجاد کنید

برای موفقیت باید تا می‌توانید تغییرات ایجاد کنید

شاید بتوان گفت بهترین صفتی که می‌توانید برای مقابله با تغییر اکتساب نمایید، انعطاف‌پذیری است. عادت روشن‌فکر بودن و سازش‌پذیری با اطلاعات و شرایط جدید را در خود بپرورانید. زمانی که هیچ‌چیز درست پیش نمی‌رود، همان‌طور که برخی اوقات ممکن است پیش بیاید، به‌جای غمگین یا کلافه شدن، سعی کنید به خاطر فرصت‌ها و مزیت‌هایی که به دست می‌آید، به تغییر یا عوض کردن شرایط فکر کنید.

مردان و زنان بزرگ، بدون استثنا کسانی هستند که در دل یک طوفان غیرمنتظره آرامششان را حفظ کرده و دست و پای خود را گم نمی‌کنند. آن‌ها یک نفس عمیق کشیده، به بدن خود آرامش داده، و با چشم باز موقعیت را ارزیابی می‌کنند. وقتی اوضاع مطابق انتظارشان پیش نمی‌رود، با پرسیدن سؤال و کسب اطلاعات آرامش خود را حفظ کرده و از احساساتی شدن جلوگیری به عمل می‌آورند.

ازآنجاکه ذهن هشیار شما هر بار تنها قادر به تمرکز روی یک فکر است، وقتی با اراده‌ی خود بر تفکر پیرامون هدف یا بینش آینده‌تان تکیه می‌ورزید، بی‌درنگ ذهنتان آرام و مطمئن شده و همه‌چیز را کنترل می‌کند. این موضوع موفقیت شما را در موارد بحرانی تضمین می‌کند پس اگر طالب موفقیت هستید٬ آن را جدی بگیرید.

یک نقل‌قول قدیمی هست که می‌گوید: «بحران زمانی به وجود می‌آید که تغییری در حال وقوع است». اگر به‌جای مقاومت در برابر تغییر، همچون یک درخت کاج که در مقابل باد شدید بی‌حرکت می‌ایستد و یا مثل یک درخت بید هم‌زمان با تغییر با جریان باد به رقص درآیید، اغلب درخواهید یافت که تغییر گاهی سودمند است و کمک به رسیدن به اهدافتان می‌کند و سرانجام به موفقیت شما می‌انجامد.

 

 

۱۰. مهارت مدیریت زمان را یاد بگیرید

موفقیت - مهارت مدیریت زمان را یاد بگیرید

شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین و یگانه مشکلی که این روزها افراد با آن درگیرند «فقر زمانی» است. افراد شاغل کارهای زیادی دارند و وقت اندکی برای زندگی شخصی‌شان باقی می‌ماند. اغلب افراد فکر می‌کنند کار و مسئولیت‌های زیادی روی سرشان ریخته و هر چه بیشتر کار می‌کنند، بیشتر حس می‌کنند که از زندگی عقب هستند.

به‌جای اینکه به‌روشنی تصمیم بگیرید که چه ‌کاری می‌خواهید انجام دهید، دائماً به آنچه در اطرافتان در حال وقوع است عکس‌العمل نشان می‌دهید. خیلی زود تمام کنترل خود را از دست می‌دهید. حس می‌کنید که زندگی شما را به جلو می‌راند، نه شما زندگی را!

هر چند وقت یک‌بار، باید عقب بایستید و از دور٬ بر خودتان و عملکردتان را نگاه کنید. ساعت را متوقف کنید و به‌طورجدی در مورد اینکه چه هستید و چه می‌کنید فکر کنید. باید فعالیت‌های خود را در پرتو آنچه حقیقتاً برایتان اهمیت دارد ارزیابی نمایید. باید ارباب زمانتان شوید نه اینکه برده‌ی جریان دائم وقایع و نیازهای زمانتان و باید زندگی خود را جهت رسیدن به تعادل، توازن، و آرامش درونی ساماندهی نمایید. عمل بدون فکر، علت تمام شکست‌هاست.

قدرت تفکر، ارزشمندترین ویژگی شماست. درصورتی‌که کیفیت تفکرتان را ارتقا دهید٬ گاه بلافاصله کیفیت زندگی‌تان ارتقا می‌یابد. زمان، گران‌بهاترین منبع شماست. باارزش‌ترین چیزی است که دارید. زمان از دست رفتنی است، جایگزینی ندارد و قابل ذخیره نیست. تنها می‌توان آن را از کارهای کم‌اهمیت‌تر گرفت و به کارهای مهم‌تر٬ اختصاص داد. تمام کارها به زمان احتیاج دارند و بدون شک زمان مهم‌ترین عاملی است که باعث موفقیت شما می‌شود.

همین‌که یک ‌لحظه قبل از صرف زمان به آن فکر کنید، بی‌درنگ به ارتقای مدیریت زمان فردی‌تان می‌انجامد. من همواره بر این باور بودم که مدیریت زمان تنها یک ابزار تجاری است، مانند ماشین‌حساب، یا تلفن همراه. بعدها فهمیدم که مدیریت زمان، یک مهارت یا فعالیت جانبی نیست، بلکه یک مهارت هسته‌ای است که آینده زندگی من را می‌سازد و به زبانی دیگر موفقیت و یا شکست من بستگی دارد که چطور از زمانم استفاده کنم.

مدیریت زمان فردی از شما شروع می‌شود. از اینکه در نظر شما چه چیزی در زندگی‌تان از اهمیت واقعی برخوردار است. مدیریت زمان فردی٬ به شما کمک می‌کند که چه کاری را اول انجام دهید، چه کاری را دوم و چه کاری را اصلاً انجام ندهید. به شما این امکان را می‌دهد که تمام جنبه‌های زندگی خود را به نحوی برنامه‌ریزی کنید که بیشترین لذت، نشاط و رضایت را از هر کاری که می‌کنید٬ به دست آورید. پس اگر طالب موفقیت هستید همیشه این سؤال کلیدی را از خودتان بپرسید که زمان خود را چطور سپری می‌کنید؟

 

 

۱۱. اولویت‌بندی خود را اصلاح کنید

اولویت‌بندی خود را اصلاح کنید

در سال ۱۹۷۰، جامعه‌شناسی به نام دکتر ادوارد بنفیلد از دانشگاه هاروارد کتابی تحت عنوان « شهر غیر خدایی » به رشته‌ی تحریر درآورد. در این کتاب او به توصیف یکی از عمیق‌ترین مطالعات صورت گرفته درباره موفقیت و تعیین اولویت‌ها پرداخت.

انگیزه‌ی بنفیلد کشف چرایی و چگونگی رسیدن برخی افراد به استقلال مالی در طول دوره‌ی کاری‌شان بود. وی با این تصور شروع به کار کرد که پاسخ سؤالش را در مواردی چون پیشینه‌ی خانوادگی، آموزش، هوش، برخوردهای تأثیرگذار، یا برخی فاکتورهای عینی دیگر خواهد یافت. آنچه درنهایت فهمید این بود که مهم‌ترین دلیل موفقیت در زندگی، اتخاذ یک نگرش خاص در ذهن است. بنفیلد این نگرش را «چشم‌انداز بلندمدت» خوانده است. به عقیده‌ی او، موفق‌ترین افراد در زندگی کسانی بودند که در تک‌تک تصمیماتی که در حال حاضر می‌گرفتند، آینده را مدنظر قرار می‌دادند. او دریافت که هر چه فرد٬ زمان بیشتری را به هنگام برنامه‌ریزی و عمل مدنظر قرار دهد، احتمال رسیدن او به خواسته‌هایش در حرفه‌اش بیشتر خواهد شد.

برای مثال، یکی از دلایلی که پزشک خانوادگی شما از عزت زیادی در سرتاسر کشورتان برخوردار است، این است که او وقت زیادی را صرف مطالعه و کار سخت نموده تا امتیاز طبابت را به دست آورد. یک پزشک پس از طی دوره‌های دانشگاهی، انترنی، رزیدنتی، و آموزش عملی چیزی حدود ۳۰ سال سن دارد و تازه می‌تواند برای خود درآمدی داشته باشد تا به یک زندگی خوب برسد. اما از آن زمان به بعد، دیگر این پزشکان به یکی از محترم‌ترین، حرفه‌ای‌ترین و موفق‌ترین افراد کشور تبدیل می‌شوند. آن‌ها چشم‌انداز بلندمدت داشته‌اند و این یکی از رموز موفقیت است.

 

کلید اصلی رسیدن به موفقیت در تعیین اولویت‌ها این است که یک چشم‌انداز بلندمدت داشته باشید.

 

نکته‌ی کلیدی‌ای که باید به هنگام تعیین اولویت‌ها در ذهن بسپارند، فداکاری است. معمولاً تعیین اولویت‌ها نیازمند ترک نشاط کوتاه‌مدت در زمان حال جهت لذت بردن از یک نشاط خیلی بزرگ‌تر و حقیقی‌تر در آینده است. اگر خواهان موفقیت هستید٬ باید لذت‌های کوچک را قربانی کنید.

فهرستی از کارهایی که انجام می‌دهید بنویسید و همواره از خودتان سؤال کنید که کدام‌یک از کارها را می‌توان انجام نداد و یا ضرورتی ندارند و یا تأثیری در موفقیت شما ندارند. تا می‌توانید کارهای بیهوده را حذف کنید و فقط کارهای مهم و کلیدی را به بهترین نحو ممکن انجام دهید. همیشه باید کارهای مهم و ضروری را در الویت قرار دهید.

 

 

۱۲. قدرت گفتگوهای درونی را دست‌کم نگیرید

قدرت گفتگوهای درونی را دست‌کم نگیرید

گفتگوهای درونی یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که می‌تواند شما را به موفقیت برساند و شاید بتوان گفت قوی‌ترین موضوع تأثیرگذار بر روی نگرش و شخصیت شما، حرف‌هایی است که با خود می‌زنید.

وقتی همه‌چیز را مثبت و سازنده می‌بینید و در هر فرد یا موقعیتی به دنبال نقاط قوت می‌گردید، علاقه‌مند می‌شوید که به‌طور طبیعی خوش‌بین و مثبت اندیش باقی بمانید و افراد مثبت اندیش و خوش‌بین اغلب به موفقیت می‌رسند.

شما همواره با چالش‌ها و سختی‌ها، مشکلات و ناکامی‌ها، وقفه‌ها و شکست‌های موقتی روبرو هستید. آن‌ها بخش اجتناب‌ناپذیر و ناگزیر زندگی بشر هستند.

بیش‌تر توانایی شما در کسب موفقیت از نحوه‌ی کنار آمدنتان با زندگی مشخص می‌شود. یکی از ویژگی‌های زنان و مردان ممتاز این است که آن‌ها اجتناب‌ناپذیری شکست‌ها و ناکامی‌های موقتی را درک کرده و آن‌ها را یک بخش عادی و طبیعی از زندگی خود تلقی می‌کنند. آن‌ها هر کاری که از دستشان بربیاید برای جلوگیری از مشکلات می‌کنند اما وقتی مشکلی بروز می‌کند، افراد ممتاز از آن‌ها درس گرفته، در مسیر رؤیاهایشان به راه خود ادامه داده و حتی از آن فراتر می‌روند.

شما باید همیشه از دسته افراد خوش باشید و گفتگوهای درونی خود را به سمت خوش‌بینی ببرید. برای مثال می‌توانیم به یک موضوع کوچک مثل ترافیک٬ خوش‌بین بود و بگوییم که در ماشین می‌توانم مباحث آموزشی خود را دنبال کنم و سطح یادگیری خودم را بالا ببرم و برعکس می‌توان بدبین بود و شروع به شکایت و غُر زدن کرد.

ناپلئون هیل پیش از نوشتن پرفروش‌ترین کتاب‌هایش در مورد موفقیت، با ۵۰۰ نفر از موفق‌ترین افراد آمریکا مصاحبه کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که:

گیر افتادن در یک وقفه یا سرخوردگی بذر موفقیت یا سودی به همان اندازه یا بزرگ‌تر را در خود دارد و این بزرگ‌ترین راز موفقیت است.

از آنجا که ذهن هشیار شما در هر زمان تنها قادر به تمرکز روی یک فکر است، چه مثبت و چه منفی، اگر به اراده‌ی خود یک تفکر مثبت را انتخاب کنید، ذهن خود را خوش‌بین و عواطفتان را مثبت نگه می‌دارید. افکار مثبت باعث می‌شود شما فرد سازنده‌تری شوید و درنتیجه فرد موفقی خواهید شد و به موفقیت خواهید رسید.

از امروز به بعد با خودتان عهد ببندید که هر اتفاقی افتاد، شما به آن اجازه نخواهید داد که شما را ناامیدتان کند. شما به شکلی سازنده با آن مواجه خواهید شد. شما نفس عمیقی کشیده، آرام شده، و به دنبال تمام نکات مثبت احتمالی آن وضعیت می‌گردید. وقتی پیش از هر چیز این تصمیم را می‌گیرید، در حقیقت از نظر روانی به شکلی در خود آمادگی ایجاد می‌کنید که وقتی مشکلی پیش بیاید، که اغلب هم اجتناب‌ناپذیرند، تعادل خود را از دست ندهید.

 

 

سخن پایانی مدیر سایت: آقای برایان تریسی قطعاً فرد بسیار موفقی است و به نظر من یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت خود آقای برایان تریسی این است که مطالبی که می‌گویند را عملی کرده‌اند. شاید بسیاری از ما این نکات را بدانیم اما فردی به موفقیت می‌رسد که این نکات را عملی می‌کند و بهتر است ما هم از افرادی نباشیم که فقط یاد می‌گیرند و اطلاعات جمع می‌کنند و خودمان را فردی عمل‌گرا کنیم و همین امروز یک برنامه عملی برای اجرا کردن همین نکات در زندگی خود بچینیم. امیدوارم از این مقاله لذت برده باشید و برای شما کاربرد داشته باشد. موفق باشید.

منبع: سایت دوستان خوب

باور چیست و چگونه شکل می‌گیرد؟

باور چیست؟

باور یک فکراست که بسیار زیاد در زندگی فرد تکرار شده و توسط آن شخص یا به‌ صورت خودآگاه و یا به ‌صورت ناخدا گاه پذیرفته‌ شده است. برای مثال من باور دارم دوستان خوب برای من پیدا نمی‌شود. درواقع این جمله فقط یک فکر نیست بلکه این جمله در ذهن من تبدیل به یک باور شده است. فکری که هزاران بار در ذهن من تکرار شود٬ تبدیل می‌شود به باور.

 

 ولی چگونه من به این باور رسیده‌ام؟

 فرض کنید پدر و مادر من همیشه در ایجاد روابط دوستانه دچار مشکل بودند و دوستان مناسبی نداشتند یا روابط دوستانه‌ی پایداری برقرار نمی‌کردند و یا دوستانی داشتند که ازانها سؤاستفاده می‌کردند و به پدر و مادر من نگاه ابزاری داشتند یا با افراد خودخواه و خودشیفته رابطه برقرار می‌کردند و …. . وقتی من به‌ صورت مداوم شاهد این‌گونه روابط باشم به این باور می‌رسم که دوست خوب وجود ندارد یا ایجاد روابط دوستانه خیلی سخت است و من نمی‌توانم یک دوست خوب داشته باشم.

  حال عکس این خانواده را در نظر بگیرید. فرض کنید من خانواده‌ای دارم که اخلاق بسیار خوبی دارند، درک بسیار بالایی نسبت به روابط دارند و توانسته‌اند دوستان بسیار زیادی را جذب کنند، روابط دوستانه‌ی پایداری دارند و همیشه در خانه درباره‌ی روابط دوستی‌شان صحبت می‌کنند. برای مثال میگویند امروز با آقای محمدی بیرون رفتم، ازایشان خواستم کاری برایم انجام دهند و دوستم خیلی خوب آن کار را برای من انجام دادند. خیلی بامعرفت هستند و من خوشحالم که هم‌چین دوست و رابطه‌ی دوستانه‌ی خوبی دارم و یا می‌گویند من همیشه دوستان خوب و بامعرفتی داشته‌ام و در ایجاد روابط دوستی خود موفق بوده‌ام.

وقتی من این‌گونه روابط را می‌بینم به این نتیجه می‌رسم که ایجاد روابط دوستانه کار خیلی سختی نیست و من هم می‌توانم روابط خیلی خوبی داشته باشم.

 

شاید بهتر باشد برای شناختن کامل باور٬ کمی هم در مورد فکر و ارتعاش صحبت کنیم؟

 

 

فکر و ارتعاش چیست؟

فکر و ارتعاش چیست؟هر انسانی در هر لحظه‌‌ای در حال فکر کردن است. یعنی همین الان که من دارم برای شما این مقاله را می‌نویسم٬ در حال فکر کردن به این موضوع هستم و شما که در حال خواندن این مقاله هستید٬ در حال فکر کردن به این موضوع هستید. در هر لحظه‌ای٬ ما در حال فکر کردن هستیم و هر کدام از فکر‌های ما برای خود ارتعاشی را به جهان هستی می‌فرستند.

 

ارتعاش چست؟

جهان ما از ماده تشکیل شده است و در حال حاضر٬ در فیزیک جدید٬ به این نتیجه رسیده‌اند که هر ماده‌ای از انرژی تشکیل شده است و در واقع یک ماده موج متراکم انرژی است. پس به نحوی دیگر می‌توان گفت که جهان هستی از انرژی ساخته شده است. اگر به سراغ قطعات ریزتری که انرژی را تشکیل داده‌اند برویم٬ به اتم‌ها می‌رسند. اتم‌ها کوچک‌ترین بخش از جهان هستی هستند که تا چند وقت پیش دانشمندان می‌شناختند. وقتی که این اتم‌ها را بشکافیم٬ اتم‌ها از اجزای کوچکتری ساخته می‌شوند به نام٬ الکترون٬ پروتون و نوترون. اگر باز هم این موارد را بشکافیم به تار‌ها می‌رسیم. این تارها که ریسمان هم آن‌ها را نام‌گذاری می‌کنند٬ در واقع ریسمان‌ها٬ طناب‌های کوچکی هستند که در حال ارتعاش‌اند. پس وقتی که هر اتمی از ارتعاش ساخته شده باشد٬ جهان هستی هم از ارتعاش ساخته شده‌ است.

موضوعی که اینجا بسیار مهم است این است که مواردی که هم‌ارتعاش باشند٬ به کنار هم می‌روند.

یادتان هست که در مورد فکر صحبت کردیم و گفتیم که هر انسانی٬ در هر لحظه در حال فکر کردن است؟ این فکر‌های ما هم از جنس ارتعاش هستند و در واقع ما در هر لحظه در حال فرستادن یک ارتعاش هستیم و این ارتعاشات اگر زیاد تکرار شوند٬ تبدیل می‌شوند به باور و ارتعاشی بسیار قدرتمند می‌گیرند. اگر بخواهیم باور را با تعارفی که الان کردیم معنی کنیم٬ می‌توانیم بگوییم باور یک عادت ارتعاشی است. یعنی ارتعاشی که بسیار زیاد تکرار شده است.

 

 

یک نکته مهم در مورد باور

یک نکته مهم در مورد باوراگر موضوعی با باورهای ما تناقض داشته باشد٬ ما نمی‌توانیم آن موضوع را باور کنیم. یعنی ما حرف‌هایی را می‌توانیم بپذیریم که با باورهایی که ما داریم٬ هم‌خوانی داشته باشند. بهتر است این موضوع را با یک مثال توضیح دهیم.

برای مثال شاید برای شما اتفاق افتاده باشد که یک موضوع خارق‌العاده را برای دوست‌تان تعریف می‌کنید و او با شنیدن این موضوع خیلی تعجب می‌کند. مثلاً می‌گویید من شخصی را می‌شناسم که ماهیانه درآمدی در حدود یک میلیارد تومان دارد. دوست‌تان تعجب می‌کند و می‌گوید مگ چنین چیزی امکان دارد؟ اصلاً چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. چرا دوست‌تان این موضوع را قبول نمی‌کند؟ چون او برای مثال٬ ماهیانه ۳ میلیون تومان در می‌آورد و تا به حال فردی را ندیده است که ماهیانه یک میلیارد تومان در‌آمد داشته باشد. پس او نمی‌تواند این موضوع را باور کند و برای همین این موضوع را از شما نمی‌پذیرد.

حالا اگر دوست‌تان مدام چنین افرادی را ببیند و بشنود که کسانی هستند که ماهیانه درآمد خیلی زیادی کسب می‌کنند آرام‌آرام این موضوع برایش عادی می‌شود و به این باور میرسد که افرادی هستند که ماهیانه یک میلیارد درآمد دارند.

 

 

چگونه باور شکل می‌گیرد؟

باور چگونه شکل می گیرد؟شاید شما براین باور باشید که فرد خوش‌صحبتی هستید. این خوش‌صحبت بودن از کجا نشات گرفته است؟ شاید شما در کودکی در حین صحبت کردن متوجه شده‌اید که لحن خیلی خوبی دارید و خوب صحبت می‌کنید و دیگران هم مدام به شما گفته‌اند که در صحبت کردن مهارت خوبی دارید و این آرام‌آرام تبدیل به یک باوردرذهن شما شده است. زمانی که این مسئله تبدیل به باور شود شما با همه‌ی وجودتان این فکر را می‌پذیرید و اگر یک نفر به شما بگوید که بد صحبت می‌کنید و لحن بدی دارید شما توجه نمی‌کنید چون باور و ایمان دارید که شما خوش‌صحبت هستید. شما این ارتعاش را که « من فرد خوش‌صحبتی هستم » را بسیار زیاد تکرار کرده‌اید و در نتیجه به این باور رسیده‌اید. پس باور‌های ما اینطور شکل می‌گیرند.

 

 

یک مثال برای باور

فرض کنید شخصی قصد دارد محصول جدیدی را بسازد. زمانی که محصول را به چند نفر ارائه می‌دهد٬ بازخورد بدی دریافت می‌کند و به او می‌گویند این محصول ارزش ندارد و به درد نمی‌خورد. این شخص ناامید می‌شود و ایده و طرح و محصول خود را کنارمی‌گذارد و به دنبال کارهای دیگر می‌رود. چرا این اتفاق رخ می‌دهد؟ زیرا این فرد به ایده و محصول خود باور ندارد و با دریافت چند بازخورد منفی انگیزه‌ی خود را از دست می‌دهد.

اگر آقای ادیسون به حرف‌ها و نظرات دیگران اهمیت می‌داد الان هیچ لامپی اختراع نشده بود زیرا خیلی از افراد کار و طرح او را مسخره می‌دانستند اما او به کار خود باور داشت و به نظرات دیگران اهمیت نمی‌داد.

 

 

اتفاقات زندگی ما٬ بازتابی از باورهای ماست

باور - اتفاقات زندگی ما٬ بازتابی از باورهای ماستهرچقدر باور شما قوی‌تر باشد تأثیر باورهای مخالف بر آن باور کمتر است. پس باور فکری است که هزاران بار در زندگی شما تکرار شده است. برای مثال ده سال است که دیگران به شما می‌گویند چقدر آدم خوبی هستید و این در ذهن شما تبدیل به یک باور شده است و این باور زندگی شما را می‌سازد و همه‌ی اتفاقاتی که در زندگی‌تان می‌افتد وابسته به همین باور است. برای مثال اگر باور داشته باشید که می‌توانید روابط خیلی خوبی برقرار کنید، افرادی در مقابل شما قرار می‌گیرند که این باور را به شما ثابت می‌کنند و شما به‌راحتی با آنها وارد رابطه می‌شوید. اما موضوعی که اهمیت دارد این است که شما به مرحله باور برسید٬ تا این اتفاق در زندگی شما بیوفتد.

اما اگر همیشه افرادی در مقابل شما قرارمی‌گیرند که شمارا مسخره می‌کنند مطمئن باشید به خاطر باوری است که شما نسبت به خودتان دارید. شما باور دارید که شاید من آدم خوبی نیستم. وقتی احساس خوبی نسبت به خودتان نداشته باشید این ارتعاش را به سمت دیگران و جهان هستی می‌فرستید وهرچقدر این باور قدرتمندتر شده باشد٬ ارتعاش قوی‌تری دارد و دیگران راحت‌تر این ارتعاش را دریافت می‌کنند.

اتفاقاتی که در زندگی ما می‌افتد بازتابی ازافکارو باورهای ماست. یعنی اگر شخصی به شما پیشنهاد راه‌اندازی یک کار جدید را داد این درخواست٬ بازتاب افکاری است که شما قبلاً داشته‌اید و یا اگر شما مدام در خیابان با افراد عصبانی و خشن برخورد می‌کنید این بازتابی از باورهای شماست. مثلاً شاید شما به این باور هستید که همیشه با افراد بد روبرو می‌شوم و یا دیگر انسان خوب در جهان وجود ندارد و همه‌ی آدم‌ها عصبانی و خشمگین شده‌اند و به همین خاطر چنین افرادی سر راه شما قرار می‌گیرند.

 اما اگر برعکس براین باور باشید که همه‌ی افراد٬ خوش‌اخلاق هستند همیشه افراد خوش برخوردی به پست شما می‌خورند زیرا جهان هستی باورهای شما را به شما بازتاب می‌دهد.

 

آنچه در الان هستید٬ نتیجه فکرهایی است که قبلا می‌کرده‌اید.

– بودا

 

هر فکر و اشتیاقی که نسبت به چیزی داشته باشید جهان بازتاب همان اشتیاق را به سمت شما می‌فرستد و در زندگی شما به آن شکل می‌دهد.

 یک‌بار دیگر باور را تعریف می‌کنیم. باور فکری است که در ذهن شما هزاران بار تکرار شده و به باور تبدیل‌شده و شما آن را پذیرفته‌اید و هرکجا که می‌روید درباره آن صحبت می‌کنید مثلاً مدام می‌گوید دیگر مردم خوب پیدا نمی‌شود یا در اخبار می‌شنویم مردم یک شهر دزدی و قتل انجام می‌دهند و شما آرام‌آرام به این باور می‌رسید که همه مردم بد شده‌اند.

شاید برخی اوقات دیگران را نصیحت ‌کنیم و بگوییم پسرم خیلی مراقب باش چون مردم گرگ شده‌اند، خیلی حواست را جمع کن. ما خیلی اوقات این باورها را بسته به میزان قدرتی که در ذهن ما دارند فریاد می‌زنیم.

 

 

 

 

 حالا چگونه می‌توانم این باورها را تغییر دهم؟

حالا چگونه می‌توانم این باورها را تغییر دهم؟حال سؤال پیش می‌آید که من باورهای خود را شناخته‌ام ولی چگونه می‌توانم آن‌ها را تغییر دهم؟ باورها باید سالیان سال با من باشند آیا می‌شود آن‌ها را تغییر دهم؟

باید پاسخ دهیم باورهای ما همان‌طور که ایجاد شده‌اند٬ می‌توانند خیلی راحت تغییر کنند و یک باور می‌تواند برعکس شود و تغییر کند. مثلاً اگر شما بر این باور هستید که من فرد لایقی برای ایجاد یک رابطه نیستم یا فرد لایقی برای ازدواج نیستم٬ همین باورهمانطور که در شما شکل ‌گرفته است همان‌طور هم می‌تواند تغییر کند و برعکس شود و شما به این باور برسید که من خیلی فرد لایقی برای ازدواج هستم. در ادامه این موضوع را بیشتر باز می‌کنیم.

 

تکرار٬ تکرار و تکرار

اولین کاری که می‌توانیم برای تغییر باور انجام دهیم، ایجاد جملات تأکیدی است. شما هم می‌توانید این جملات را بنویسید و هم می‌توانید این جملات را بگویید. نکته‌ای که اینجا وجود دارد این است که شما باید خیلی زیاد این جملات را تکرار کنید تا نتیجه بگیرید.

یعنی برای مثال اگر باور دارم فرد لایقی نیستم باید در روز هزاران بار به خودم بگویم من فرد لایقی هستم و این افکار را هزاران بار در ذهنم تکرار کنم و انتظار نداشته باشم که یک‌ روزه باوری که دارم تغییر کند ولی در حدود چند ماه یا چند روز متوجه نشانه‌هایی از تغییر باورهای خود می‌شوم. مثلاً کسی به ما می‌گوید که فرد لایقی هستی و این یک نشانه از تغییر باورهاست.

 یک‌بار دیگر نکات مربوط به باور را تکرار می‌کنیم اولین نکته‌ای که بیان کردیم این است که ما باید بتوانیم افکار منفی خود را در رابطه یا در موارد دیگر برعکس کنیم یعنی اگر باور دارید نمی‌توانید دوست خوبی پیدا کنید در روز هزار بار به خودتان بگویید من می‌توانم دوستان خوبی پیدا کنم و نکته‌ی بسیار مهم این است که وقتی این حرف‌ها را میزنید٬ احساس خوبی داشته باشید چون اگر احساس خوبی نداشته باشید٬ دقیقا بر روی نبودن دوستان خوب تمرکز دارید.

 

 

افراد جدید را ببنید

 دومین کاری که می‌توانیم برای تغییر باور انجام دهیم این است که افرادی را که همین الآن در شرایطی که ما می‌خواهیم در آن باشیم هستند را پیدا کنیم و آن‌ها را ببینیم.

شما در کودکی به‌طور مداوم پدرو مادر یا یکی از اقوام دیگر مثل دایی ،خاله، پدربزرگ و مادربزرگ خود را می‌دیدید و او را الگو قرار می‌دادید و خیلی از باورهای شما از آن‌ها نشات گرفته است.

مثلاً شاید پدربزرگی داشته‌اید که برای زنان احترام زیادی قائل بوده است پس شما هم به همان باور ‌رسیده‌اید که باید به زنان احترام بگذارید٬ همان‌طور که پدربزرگ‌تان به آن‌ها احترام می‌گذاشته است.

حالا ما هم باید افراد جدیدی را پیدا کنیم که باورهایی که ما می‌خواهیم را دارند و با همان باورها در حال زندگی هستند و شروع کنیم به الگو گرفتن از آن‌ّها. درواقع ما از آن شخص الگو می‌گیریم مخصوصاً اگر آن شخص برای ما مهم و دوست‌داشتنی باشد خیلی زودتر تغییر می‌کند.

پس ما می‌توانیم با الگو قرار دادن دیگران باورمان را تغییر دهیم. برای مثال شما بر این باور هستید که اگر به دیگران خیلی احترام بگذارید آن‌ها پررو می‌شوند. برای تغییر این باور باید افرادی را پیدا کنید که به دیگران احترام می‌گذارند و افرادی که اطراف آن شخص هستند همگی با درک هستند و به او احترام متقابل می‌گذارد.

هرچقدر شما افراد را با چشم خود ببینید راحت‌تر باورتان تحت تأثیر قرار می‌گیرد. الگو گرفتن از افرادی که برعکس باور شما را دارند می‌تواند موجب تغییر باور غلط شما بشود.

 

 

سرگذشت افراد را بخوانید

 یک کار دیگری که می‌توانید انجام دهید تا باورهایتان تغییر کنند٬ این است که سرگذشت افرادی را بخوانید که باورهایی را که شما می‌خواهید در خود بسازید٬ داشته‌اند.

این موضوع هم به شما خیلی کمک می‌کند که باورهایتان را تغییر دهید.


منبع:‌ دوستان خوب

کتاب آیین دوست یابی دقیقا چه میگوید؟؟!!

کتاب آیین دوست یابی نوشته دیل کارنگی قطعا یک کتاب شناخته شده و بسیار معروف در مورد ایجاد روابط موثر است به طور حتم کتابی است که برای همه آشناست و در حوزه دوست یابی و برقراری ارتباطات با دیگران یکی از کتاب های برتر و بسیار مشهور است.

نویسنده این کتاب دیل کارنگی است.دیل کارنگی روانشناس،سخنران،نویسنده و مربی تعلیم و تربیت آمریکایی است. او نویسنده کتابهای زیبا و پرمحتوای آیین زندگی آیین سخنرانی وآیین دوست یابی است. کتاب آیین دوستیابی اش می‌تواند شمارا در انتخاب دوست،نگه داشتن و چگونگی رفتار با او بسیار راهنمائی کند.

کتاب آیین دوست یابی نکات و مسائل بسیار مهمی را برای ما بیان میکند،نکاتی که اگر به آنها عمل کنید قطعا شما را در امر ارتباطات و خصوصا دوست یابی به یک فردِ موفق تبدیل خواهد کرد.کتاب آیین دوست یابی برای باز کردن این نکات،مثال ها و داستان های بسیار زیبا و شیرینی را می آورد که باعث میشود هم نکات کتاب بهتر درک شود و هم برای مخاطب بسیار جذاب باشد.

به شخصه خودِ من اسم این کتاب را بسیار شنیده بودم ولی آنقدرها راغب نبودم که آن را مطالعه کنم تا یک روز که فرصت آن پیش آمد و صفحاتی از آن را خواندم و بعد متوجه شدم که چه کتاب خوب و پر محتوایی است.پیشنهاد می کنم حتما این چکیده کتاب را بخوانید،مطمئن باشید نکاتِ بسیار آموزنده ای را یاد خواهید گرفت، نکاتی که شما را به موفقیت در روابط و دوست یابی و داشتن زندگی بهتر با دیگران بسیار نزدیک می کند.

در این مقاله می خواهیم خلاصه کتاب آیین دوست یابی را از دیل کارنگی با هم بررسی کنیم،با ما همراه باشید

 

 

 

بخش اول: اصول اساسی رفتار با مردم

 

فصل اول: اگر عسل می خواهی، به کندوی زنبور لگد نزن

من بیش از یک سوم قرن است که در این دنیا سرگردان هستم و تازه فهمیده ام مردم از صد خطایی که انجام می دهند به ندرت ممکن است یک بار خود را سرزنش کنند و مستحقِ کیفر بدانند. در سایر موارد به روش های مختلف خود را توجیه می کنند و اصلا مقصر نمی بینند. بنابراین عیب گیری و انتقاد از دیگران فایده ای ندارد، چون باعث می شود حالت دفاعی به خود بگیرند و سعی کنند عمل خود را توجیه کنند. انتقاد عمل خطرناکی است چون غرور با ارزش فرد انتقاد شونده را جریحه دار می کند و در نتیجه دلخوری پدید می آورد.

 

هر احمقی می تواند از دیگران عیب جویی کند، تهمت بزند، و شکایت کند. احمق ها جز این کاری نمی کنند. برای درک دیگران و بخشیدن لغزشهای آنان نیاز به نجابت و خویشتنداری هست. توماس کارلایل می گوید: «عظمت مردان بزرگ از طرز رفتارشان با افراد زیردست معلوم می شود.»

به جای متهم کردن دیگران بهتر است بکوشیم آنان را بشناسیم و از دلایل رفتاری آنان باخبر شویم. این عمل سودمندتر از نکوهش و شکایت کردن از آنان است. با حس همدردی و مهربانی و رأفت با دیگران رفتار کنید و به یاد داشته باشید «شناختن همه به معنی بخشیدن همه است.» به قول دکتر جانسون:

حتی خداوند نیز به قضاوت و داوری در مورد مردم نمی پردازد، مگر پس از آن که عمر آدمی به پایان رسد.» پس چرا من و شما به چنین کاری بپردازیم؟

 

 

 

فصل دوم: راز بزرگ سلوک و معاشرت با مردم

در عالم هستی برای وادار کردن افراد به انجام کار فقط یک راه وجود دارد. آیا تاکنون به این راه اندیشیده اید؟ اگرنه، من برایتان می گویم. آن راه یا وسیله این است که باید میل به انجام آن کار را در فرد مزبور به وجود آورید. به یاد داشته باشید جز علاقه مند کردن فرد و ایجاد انگیزه در او راه دیگری وجود ندارد.

تنها راهی که به کمک آن می توانید کسی را به انجام کاری وادار کنید این است که آن چه را که می خواهد به او بدهید.

زیگموند فروید، روانکاو معروف قرن بیستم معتقد بود: «هر چیزی که من و شما انجام میدهیم براساس دو انگیزه است: نیاز جنسی، تمایل به مهم بودن و ارزش داشتن.»

جان دیویی، یکی از معروف ترین فلاسفهی امریکا، با کمی تفاوت اظهار می دارد: «مهمترین نیاز در طبیعت بشر، آرزوی مهم بودن است. این عبارت را فراموش نکنید: «آرزوی مهم بودن.»

چون بارها به آن رجوع خواهیم کرد. بله، همه ی آدمها دوست دارند مورد توجه قرار بگیرند و از دیگران متمایز شوند و خلاصه سری در میان سرها درآورند.

ویلیام جیمز گفت: «عمیق ترین نیرو در طبیعت و ذات بشر، عطش بی پایان او به تحسین شدن است.» او از کلمه ی خواسته، آرزو و غیره استفاده نکرد. بلکه گفت «عطش بی پایان» برای مورد ستایش قرار گرفتن.

روان شناسان عقیده دارند بعضی افراد برای ارضای حس مهم بودن چنان به عالم خیال فرو می روند که کارشان به جنون می کشد. آنها به خیالات خود پناه می برند تا چیزهایی را که در عالم واقعیت تلخ به دست نیاورده اند در آن جا کسب کنند.

کافی است به من بگویید این عطش مهم بودن و مورد تحسین قرار گرفتن را در زندگی خود چگونه ارضا می کنید تا من برایتان بگویم شما کیستید و چیستید.

همین میل و عطش برای مهم بودن است که شما را وا می دارد تا جدیدترین مد لباس ها را بپوشید، آخرین مدل ماشین را سوار شوید، درباره ی هوش و نبوغ فرزندتان به خود ببالید.

 

 

بیایید راجع به موفقیت ها و نیازهای خود کمتر بیندیشیم و بیشتر به جنبه های خوب دیگران فکر کنیم. بیایید تملق و چاپلوسی را فراموش کنیم و صادقانه به تعریف و تمجید از آنان بپردازیم. اگر از صمیم قلب دیگران را سخاوتمندانه ستایش کنیم مردم هم برای کلمات ما ارزش و احترام قائل خواهند شد و آن را همچون گوهری ناب نگه خواهند داشت و در سراسر عمرتکرار خواهند کرد.

 

 

 

فصل سوم:

کسی که بتواند این کار را انجام دهد همه ی دنیا را طرفدار خود خواهد کرد! آن که قادر به انجام این کار نباشد، عابری در جاده ی تنهایی خواهد بود.
تابستان هر سال، به محض آن که فرصتی دست دهد برای صید ماهی به دریاچهی ماین می روم. برایم مانند یک عادت شده است چون آرامش روحی خوبی از این سفر به دست می آورم. من از بستنی توت فرنگی خیلی خوشم می آید ولی متوجه شده ام ماهیها کرم را خیلی دوست دارند. بنابراین هروقت به ماهیگیری می روم به آن چه خودم دوست دارم نمی اندیشم هرگز بر سر قلاب ماهی گیری خود بستنی توت فرنگی نمی زنم. بلکه یک کرم یا حشرهی کوچک را جلوی چشم ماهیها می گیرم و می گویم: «می خواهی این را بخوری؟»

چرا همواره سعی می کنیم از چیزهایی حرف بزنیم که خودمان دلمان می خواهد؟ این عملی خودخواهانه است. البته طبیعی است که شما به چیزی که نیاز دارید علاقه نشان می دهید و این علاقه هم همواره پایدار باقی می ماند. ولی باید متوجه و آگاه باشید که ممکن است دیگری به آن موضوعی که شما علاقه دارید علاقه نداشته باشد. این جاست که رفتار شما کمی خودخواهانه به نظر خواهد رسید.

بنابراین اگر می خواهید در دل دیگران نفوذ کنید بهتر است درباره ی آن چه به آن علاقه دارند حرف بزنید و راهِ رسیدن به چیزهای مورد علاقه شان را به آنها نشان دهید.

مثلا اگر نمی خواهید پسرتان سیگار بکشد، برای او موعظه نکنید و تمایل و خواسته ی خود را برای او دیکته نکنید، بلکه برایش ثابت کنید نیکوتین سیگار او را سست می کند و او را از راهیابی به تیم بسکتبال باز می دارد یا مانع از دستیابی او به مقام قهرمانی در تنیس می شود.

متأسفانه دنیا پر از این گونه افراد حریص و طماع و کوته نظر است. به همین خاطر افراد معدودی که جور دیگری به انسانها نگاه می کنند و قبل از هر چیز سعی دارند به دیگران خدمت کنند، نفع زیادی می برند و رقیب ندارند.

آون یانگ، اقتصاددان معروف، می گوید:

مردی که بتواند خود را جای دیگران بگذارد و عملکرد مغزی آنان را درک کند هرگز نباید راجع به آینده ی خود نگران باشد.

 

اگر مطالعه ی این کتاب فقط این مزیت را برای شما داشته باشد که به کمک آن بتوانید مسائل را از نقطه نظر دیگران نیز بنگرید، در آن صورت می توان ادعا کرد این کتاب یکی از عوامل پیشرفت در زندگی را در اختیار شما نهاده است.

بنابراین به یاد داشته باشید: «هنگامی که می خواهید کسی را وادار به انجام کاری کنید ابتدا میل شدیدی را برای انجام آن کار در او ایجاد کنید. اگر موفق به این کار شوید محبت همه را به سوی خود جلب خواهید کرد وگرنه در جاده تنهایی گام خواهید زد.

منبع: وبسایت دوستان خوب